ღ سـِـفــیِــد ღ

جایی برای بیان دلتنگی هایم

ღ سـِـفــیِــد ღ

جایی برای بیان دلتنگی هایم

آخرین مطالب
دو روزه از خستگی از ساعت نه شب به بعد خوابم به زور چشمامو باز نگه میدارم 
دیروز که صبح تا ظهر اینطرف و اونطرف دانشگاه میرفتم برا ثبت نام و عصر هم دوتا کلاس داشتم 
امروز هم صبح کلاس داشتم عصرم دانشگاه بودم 
فیزیک 1 
با استادی که سه بار تکرار میکرد اونم درس های دوم دبیرستان و 
و من می خواستم خفش کنم 
بچه های کلاس هم خط به خط حرف هاشو مینوشتن و سوال میپرسیدن 
و اون هارو هم می خواستم خفه کنم 
فردا از هشت صبح تا شش دانشگاه م
خدا به خیر بگذرونه 
بعد یه تابستون پر از بیکاری این کلاس اون کلاس رفتنامو
۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۲۹ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۴۱
م. ب.

دیشب شب جالبی بود 

دیشب یکهو بدون دعوت البته شاید با دعوت مخصوص برای اولین بار رفتم به یک جلسه هفتگی توی نشاط و کلی بهم ریختم 

تیکه های جالب سخنرانی رو میذارم ادامه مطلب 


۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۰۳
م. ب.

جوانی "بهار" عمر است

و من آماده ی سفرهای نوروزی...


از: فداک



۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۴ ، ۱۷:۲۷
م. ب.

هیچوقت تابستون  بارون نمیادا

 پریروز تا حالا که ما طبقه دومو گذاشتیم پشت بوم سقف درست کنیم

 بارون میاد!!


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ شهریور ۹۴ ، ۱۶:۵۰
م. ب.

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۱۵
م. ب.

امروز رفتم لوازم و التحریری برای کتاب های داداشم یه دختر دبستانی جامدادی می خواست بخره کلی غر زد و گفت اون پسرونس اون زشته و...

بعد به جامدادی قرمز می گفت پسرونه !!!!

تو دکور مغازه از اون جامدادی پلاستیکی قدیمی ها بود همین عکس پایین 

  


یادمه دوم دبستان که بودم یعنی ده سال پیش اینا از مد افتاد و جز جامدادی های خیلی ارزون قیمت شد و جامدادی های ماشینی چند طبقه مد شد که مثل جعبه ابزار بود 

خلاصه مامان دختره پرسید اینا چنده گفت بیست تومن

بیست تومن ???!!! 

جامدادی 

یعنی چی آخه 

همین....

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۴ ، ۱۴:۲۷
م. ب.

مثل یک شعر که در شاعره اش وا مانده

توی خط های مقدّم تک و تنها مانده

با  سرش رفته و با پای خودش برگشته

دیده بانی که خودش رفته، دلش جا مانده


موحد اصولی



۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۰۷
م. ب.

110 :سلام بفرمائید 

من: سلام ببخشید سر چهار راه ... تو خیابون ... چند تا بچه دارن گل میفروشن 

- خیابون .... گفتید?

- بله 

- خب مشکلتون چی هست ? چی شده

- بچه اند اونا و این وقت شب و...

- چشم خانوم 

- یه دخترن با دوتا پسر

- باشه خانم چشم

- ممنون 

- باشه باشه خداحافظ 


پ ن1: خیلی قشنگ پیچوند 

پ ن2: خواهرم بفهمه زنگ زدم  سه روز عذای عمومی اعلام می کنه به خاطر بچه ها تا یک ماه هم باهام حرف نمی زنه 

۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۴۹
م. ب.

یک دو سه 

نفس عمیق 


درو باز کردم 


- سلام 


- ا سلام خوبید?


- یادتونه منو ?


- آره، چرا یهو غیبت زد رفتی ? 


 و من موندم چی جواب بدم 


پ ن 1: بعد از دوسال رفتن پیش یه نفر که  یه جورایی فرار کرده بودم از دستش :(

پ ن2: حالم خوب نیست ...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۲۴
م. ب.

۱۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۰۶
م. ب.