ღ سـِـفــیِــد ღ

جایی برای بیان دلتنگی هایم

ღ سـِـفــیِــد ღ

جایی برای بیان دلتنگی هایم

آخرین مطالب

اینجا خیلی سوت و کوره :(

چهارشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۳۶ ب.ظ

دیشب خوب یا بدش هر چی بود یه جوری بود 

مثل همیشه رفتیم گلستان شهدا احیا و مثل همیشه جای همیشه نشستیم و مثل همیشه وسط دعا خوابیدم سرما خورده بودم شدید و لرزم گرفته بود 

کلا تایم بدی سرما خوردم تو تابستون و تو ماه رمضون 

بعد قرار شد داداش و خواهرم و ببریم مسجد امام اعتکاف من و مرضیه خواهرم پریروز از اعتکاف اومده بودیم ولی دوباره یهو چند ساعت قبل از احیا تصمیم گرفت بره 

خلاصه با سرعت رفتیم میدون امام و منم تو کل مسیر غر میزدم مسیر ورودی میدون یه  طرفه صاف مخالف ما بود و قرار بود مسیر کلا تا یه ربع دیگه بسته شه ما با کلی اصرار مخالف همه ماشین ها رفتیم تو میدون و بعد کلی سال رفتیم تو مسیری که خیلی ساله برا ماشین ها بستس فقط کالاسکه توش میره 

کلی یاد بچگی هام افتادم 

خلاصه با ماشین تا دم در مسجد رفتیم و اونا رفتن و اعتکاف و من تنها و باز هم تنها تنها تر از قبل لااقل قبلش دونفر تو خونه بام بودن با اینکه کاری با هم نداشتیم 

خلاصه پا رو گاز رفتیم سمت خونه که به سحری برسیم تو راه خوردیم به یه چراغ قرمز طولانی و من یهو گفتم چه کاریه بپیچیم تو اون خیابون و عقب عقب بریم تو خیابون خودمون 

بابا ماهم قبول کرد و پیچیدیم عقب عقب رفتیم دور برگردون بپیچیم که دیدیم ا دور برگردونو خراب کردن و ما موندیم و آخرش نصف خیابون و عقب عقب رفتیم تا برسیم به یه دور برگردون اونم با سرعت 

خیلی خوب بود 

الانم که داغونم به خاطر سرماخوردگی 

نظرات  (۳)

سرماخوردگی تواین گرما:|واقعن حوصله سربره
پاسخ:
حوصله من که همیشه سر رفته اینم روش
خخخخ

بابا زرنگ! !
مثل راننده تاکسیهای کار کشته فکر میکنی

پاسخ:
زیاد بازی ماشین و سرعت قبلا میرفتم برا همین عاشق این کارام

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">