پیدا بکن یک آدم آدمتری را
و شانههای محکم و محکمتری را
آقای خوبی که دلش سنگی نباشد
معشوقهای دوستت دارمتری را
من را رهاکن، هرچه میخواهی تو داری
از دست خواهی داد چیز کمتری را
با گیسوانت باد بازی کرد و رقصید
و زد رقـم آیندهی درهمتری را
تو آخر این داستان باید بخندی
پس امتحان کن عاشق بیغمتری را
من میروم آرام آرام از همهچیز
هرروز میبینی من مبهمتری را
من را ببخش، از این خداحافظ٬ خداحا ...
پیدا نکردم واژهی مرهمتری را
مهدی موسوی
این روزها که میگذرد، جور دیگرم
دیگر خیال و فکر تو افتاده از سرم
دیگر دلم برای تو پرپر نمیزند
دیگر کلاغ رفته به جلد کبوترم
دیگر خودم برای خودم شام میپزم
دیگر خودم برای خودم هدیه میخرم
دیگر بلد شدم که خداحافظی کنم
دیگر بلد شدم که بهانه نیاورم
اسمت چه بود؟ آه از این پرتی حواس
این روزها من اسم کسی را نمیبرم
من شعر مینویسم و سیگار میکشم
تو دود میشوی و من از خواب میپرم
رضا کیا سالار
پ ن: دلم خیلی گرفته ...
اولین شاعر جهان
حتما بسیار رنج برده است
آنگاه که تیر و کمانش را کنار گذاشت
و کوشید برای یارانش
آنچه را که هنگام غروب خورشید احساس کرده
توصیف کند !
و کاملا محتمل است که این یاران
آنچه را که گفته است
به سخره گرفته باشند . . .
جبران خلیل جبران
کشته داد مسلسل چشمات
از کجا حکم تیر می گیری؟
قتل عام یه مملکت بس نیس؟
با چه رویی اسیر می گیری؟
عامل انقلاب تو قلبم
جرمت و اعتراف کن دختر
چشم های مسلحی داری
خنجرت رو غلاف کن دختر
تو یه سبک جدید تو شعری
داری آرووم رواج میگیریی
عاشقی مسریه نیا سمتم
مرض لاعلاج میگیری
تن به آغوش دیگه ای بده ؛ من
تن به تنهایی خودم دادم
من یه عمره اسیرتم اما
با قرار وثیقه آزادم
از تو و زندگی و احوالت
خبرای موثقی دارم
داری از تو چشام می خونی
چه چشای دهن لقی دارم
من به همراهیه تو محتاجم
بخدا احتیاج هم بد نیست
تو که باشی کنار من دیگه -
مرض لاعلاج هم بد نیست
بغلم کن که توی آغوشت
کل دنیا بیوفته از چشمام
بغلم کن که واقعن خستم
بغلم کن که واقعن تنهام
هانی ملک زاده