تلاش برای دور هم جمع کردن دوستای قدیمی = بن بست
ღ سـِـفــیِــد ღ
جایی برای بیان دلتنگی هایم
طبقه بندی موضوعی
- شعر (۸)
- دل نوشته هایم (۴)
- خاطرات (۲۶)
- نمی دونم (۵۲)
- با خدا (۷)
بایگانی
- شهریور ۱۳۹۴ (۲۹)
- مرداد ۱۳۹۴ (۴۲)
- تیر ۱۳۹۴ (۲۵)
کلمات کلیدی
پیوندهای روزانه
آخرین مطالب
- ۹۴/۰۶/۲۹دانشجو شدم :)
- ۹۴/۰۶/۲۷جوانی
- ۹۴/۰۶/۲۶بهار عمر
- ۹۴/۰۶/۲۶تابستون :/
- ۹۴/۰۶/۲۴لهجه خوشگلم
- ۹۴/۰۶/۲۴بچه های الان
- ۹۴/۰۶/۲۰دل...
- ۹۴/۰۶/۱۸دست فروش های کوچولو
- ۹۴/۰۶/۱۸هیععع
- ۹۴/۰۶/۱۷انتخاب اولم:)
این که داری برای خودت یه آینده ای میسازی و چیزی انتخاب می کنی که بقیه میگن تهش چیزی نیست
یعنی یه تاریکی مطلق روبه روت
که یه نور کم امید فقط توش میدرخشه
که اونم ...
پ ن: جدیدا اینجا خیلی دارم چرت و پرت می نویسم وبلاگای قبلی اینطور نبود
دنبال یه کتاب بودم رفتم سراغ قفسه کتابه خونه
یه ردیف رو که میگشتم همش کتاب زندگی نامه شهدا بود و من یکیشونم نخوندم :(
اصلا خیلی وقته کتاب نخوندم
+کتاب دستور زبان عشق از قیصر امین پور رو برداشتم تا بخونم شاید سر بقیه هم برم
کتاب قشنگیه
این پرچم ها کنار نظر ها چیه
اگه موقعیت مکانیه پس چرا برای آقای مداحی پرچم ایران نیست?
پ ن: حال نداشتم عکس و کات کنم همینطور بپذیرید
امروز خودمو کلی خسته کردم اول یه مشاوره طولانی
بعد....
بعد یه خداحافظی طولانی
بعد بازهم قدم زدن و بغض
کلاس رانندگی که کلا به حرف رفت
همه اش شد حرف و خاطره و خنده و اینها
حتی اونجا هم درمورد کنکور و انتخاب رشته حرف میزدن
و پسرها بیشتر از دختر ها
اصلا کی گفته خانم ها بیشتر آقایون حرف میزنن ?
امروز که من برعکسشو دیدم
و بعدش یک خیابون و تند تند راه رفتن تا کلاس زبان و نفس نفس زدن
دیدن دبیر عربی که کسی ازش خوشش نمی اومد و حال احوال پرسی باحاش
و رفتن خونه و خوردن لواشک های مامان دوز به قول داداشم از روی بند که هنوز خشک نشدن
ممکنه روز عادی در نظرتون بیاد ولی برای من خاص بود
پ ن: یه همسایه های ما همیشه بلوتوثش روشنه از تبلت یه چیزی میفرستم به گوشیم اول اشتباهی برای اون میفرستم
از همین جا اعلام می کنم
خاموش کن اون بلوتوث رو برادر اعصابم ترکید
واقعا از مطلب پایینی منظوری نداشتم
یهو یادم افتاد نوشتم
پایینش هم نوشتم که ...
فضای لاین هم کلا با اینجا فرق داشت
اگه به کسی بر خورد ببخشید
یه مدتی که لاین خیلی شلوغ بود
هر مطلبی میذاشتم یکی نظر میداد یکی دیگه میومد جواب نظر اونو و میداد و اینا برا پست های بقیه ام همینطور بود
کلی با یه دوستام بحث کردیم باهاشون که چرا نظر های بقیه رو می خونید و اینا و کلا یه قضیه ی طولانی بود برا خودش تا قانع شدن
الان اومدم اینجا دوباره نظرا بقیه رو بقیه می خونن
هیچ قانونی نیست که نباید نظر های بقیه رو نخونید ها ولی خب یه جوریه به نظرم
ولی بخونید طوری نیست:)
نهار امروزمون آبگوشت پلو بود !!
واقعا چیز مزخرفی بود هنوز حالم بده به خاطرش
به زور خوردم
مامانم اضافه ی آبگوشت هارو با برنج قاطی کرده بود تا حیف نشه مثلا