دیشب شب جالبی بود
دیشب یکهو بدون دعوت البته شاید با دعوت مخصوص برای اولین بار رفتم به یک جلسه هفتگی توی نشاط و کلی بهم ریختم
تیکه های جالب سخنرانی رو میذارم ادامه مطلب
امروز رفتم لوازم و التحریری برای کتاب های داداشم یه دختر دبستانی جامدادی می خواست بخره کلی غر زد و گفت اون پسرونس اون زشته و...
بعد به جامدادی قرمز می گفت پسرونه !!!!
تو دکور مغازه از اون جامدادی پلاستیکی قدیمی ها بود همین عکس پایین
یادمه دوم دبستان که بودم یعنی ده سال پیش اینا از مد افتاد و جز جامدادی های خیلی ارزون قیمت شد و جامدادی های ماشینی چند طبقه مد شد که مثل جعبه ابزار بود
خلاصه مامان دختره پرسید اینا چنده گفت بیست تومن !
بیست تومن ???!!!
جامدادی
یعنی چی آخه
همین....
110 :سلام بفرمائید
من: سلام ببخشید سر چهار راه ... تو خیابون ... چند تا بچه دارن گل میفروشن
- خیابون .... گفتید?
- بله
- خب مشکلتون چی هست ? چی شده
- بچه اند اونا و این وقت شب و...
- چشم خانوم
- یه دخترن با دوتا پسر
- باشه خانم چشم
- ممنون
- باشه باشه خداحافظ
پ ن1: خیلی قشنگ پیچوند
پ ن2: خواهرم بفهمه زنگ زدم سه روز عذای عمومی اعلام می کنه به خاطر بچه ها تا یک ماه هم باهام حرف نمی زنه
یک دو سه
نفس عمیق
درو باز کردم
- سلام
- ا سلام خوبید?
- یادتونه منو ?
- آره، چرا یهو غیبت زد رفتی ?
و من موندم چی جواب بدم
پ ن 1: بعد از دوسال رفتن پیش یه نفر که یه جورایی فرار کرده بودم از دستش :(
پ ن2: حالم خوب نیست ...