این که داری برای خودت یه آینده ای میسازی و چیزی انتخاب می کنی که بقیه میگن تهش چیزی نیست
یعنی یه تاریکی مطلق روبه روت
که یه نور کم امید فقط توش میدرخشه
که اونم ...
پ ن: جدیدا اینجا خیلی دارم چرت و پرت می نویسم وبلاگای قبلی اینطور نبود
این که داری برای خودت یه آینده ای میسازی و چیزی انتخاب می کنی که بقیه میگن تهش چیزی نیست
یعنی یه تاریکی مطلق روبه روت
که یه نور کم امید فقط توش میدرخشه
که اونم ...
پ ن: جدیدا اینجا خیلی دارم چرت و پرت می نویسم وبلاگای قبلی اینطور نبود
امروز خودمو کلی خسته کردم اول یه مشاوره طولانی
بعد....
بعد یه خداحافظی طولانی
بعد بازهم قدم زدن و بغض
کلاس رانندگی که کلا به حرف رفت
همه اش شد حرف و خاطره و خنده و اینها
حتی اونجا هم درمورد کنکور و انتخاب رشته حرف میزدن
و پسرها بیشتر از دختر ها
اصلا کی گفته خانم ها بیشتر آقایون حرف میزنن ?
امروز که من برعکسشو دیدم
و بعدش یک خیابون و تند تند راه رفتن تا کلاس زبان و نفس نفس زدن
دیدن دبیر عربی که کسی ازش خوشش نمی اومد و حال احوال پرسی باحاش
و رفتن خونه و خوردن لواشک های مامان دوز به قول داداشم از روی بند که هنوز خشک نشدن
ممکنه روز عادی در نظرتون بیاد ولی برای من خاص بود
پ ن: یه همسایه های ما همیشه بلوتوثش روشنه از تبلت یه چیزی میفرستم به گوشیم اول اشتباهی برای اون میفرستم
از همین جا اعلام می کنم
خاموش کن اون بلوتوث رو برادر اعصابم ترکید
واقعا از مطلب پایینی منظوری نداشتم
یهو یادم افتاد نوشتم
پایینش هم نوشتم که ...
فضای لاین هم کلا با اینجا فرق داشت
اگه به کسی بر خورد ببخشید
نهار امروزمون آبگوشت پلو بود !!
واقعا چیز مزخرفی بود هنوز حالم بده به خاطرش
به زور خوردم
مامانم اضافه ی آبگوشت هارو با برنج قاطی کرده بود تا حیف نشه مثلا