ما که دو سه ساله شدیم نظام قدیم اون نظام قدیم ها چی شدن الان? نظام قدیم تر از قدیم ، نظام قدیم قدیم ، نظام قبل قدیم ،...
ما که دو سه ساله شدیم نظام قدیم اون نظام قدیم ها چی شدن الان? نظام قدیم تر از قدیم ، نظام قدیم قدیم ، نظام قبل قدیم ،...
اخطار : از زیر سقفی که به خاطر ساختمان سازی زدن تا مصالح نریزه رو سر مردم هیچوقت رد نشید
+ کلی سیمان ریخت روی سرم در صورتی که سقفه بود
فقط نمی دونم از کجا ریخت!
دوست مامانم :سلام خوبی زیارت قبول
- ممنون جاتون خالی
- برای ما دعا کردی?
- نه، من برای اونایی که گفته بودن فقط دعا کردم
- یعنی دعا نکردی?
-خب یادم نبود بهتون نگفته بودید منم دعا نکردم
ساعت دو ظهر امروز رفتم نیم ساعته یه آموزشگاه ثبت نام و مجبور شدم برای یه کتاب دور شهر بچرخم. کارت اتوبوس و پولم هم گم شد ، دوتا خیابون پیاده روی کردم.... و آخرش ساعت نه رسیدم خونه :/
فقط می دونم پاهام داغون شد
+ دنبال عنوان بودم این اومد تو ذهنم نمی دونم چه ربطی داره
+ مطلب هایی با دسته بندی خاطرات چیز خاصی ندارن خواستین نخونین
تو قم تو سرویس بهداشتی ش که خیلی شلوغ بود بعد از کلی معطل ( املاشو نمی دونم ) شدن داشت نوبتم میشد که به دختر با قیافه ای حق به جانب اومد جلو و کلی بد به من نگاه کرد که انگار کار وحشتناکی در حقش کردم
نفر جلوایم که رفت دم در ایسناد و به نگاه کردنش ادامه دادن دسته درو سفت چسبید و تا در باز شد به صورت کمی تا قسمتی حمله ای رفت تو و من همون جا واستادم و اینطوری نگاه کردم :|
بعدشم که داشت میرفت بازم بد نگاه کرد
با نقشه مردم اقدام می کنن برای نوبت گرفتن جدیدن
به قول مامانی بعد از هفت روز و هفت شب برگشتیم خونه
پیرمرد حدود شصت- شصت و خورده ای بود و حافظ قرآن
التماس دعا داشت شدید
میگفت: خیلی دعا کنید به بچگیم برگردم ، دعا کنید ها
و من داشتم فکر می کردم چرا، این دعا یعنی چی
گفت: دعا کنید بعد از حج به بچگمیم برگردم
تعجبم بیشتر شد
ادامه داد: مثل بچه ها پاک شم.... از گناه
و بعد تا کمر خم شد برای احترام و خداحافظی برای من و دو سه نفر دیگه که خیلی خیلی ازش کوچکتر بودیم و تازه باهاش آشنا شده بودیم
بی ربط نوشت: دلم برای نوشته های دوستام تنگ شده
بعد از مسافرت حتما سر میزنم